ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را

خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را

برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب

چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را

گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی

گاه  با  بوسه  شفابخش کنـی مرهم را

بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت

کــرده ای  بـــاز  رهـــا  خرمــن  ابــریشم  را

"نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان"

با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را


وب شعر | زیباترین شعر و غزل عالم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تصفیه آب و فاضلاب تو قلبمی،تو چشام،تودنیام..واسه همیشه تر اخبار سایت بلگ بیست تخفیف دونی هر روز بیا مسبی بلاگ سایت فروشگاهی